×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

khaterehaye gharib..

× che eshtebahae k too bachegi kardamo baziashun jobran napaziran.kash mishod khatereharo bargardunamo ye bar dg az ona lezat bebaram,belakhare bazia raftan,bazia ham omadan.na mishe rafteharo bargardund,na mishe az omadane jadida jelogiri kard.u jaye man budi chikar mikardi?khob alan hame chi khube.yeki has ke dusam dare manam dusesh daram,ama masale ine k chera bazia az zehne adam pak nemishan?baseeee dg khasssste shodam azin k harshabo har ruz ghoseye raftaneshuno khordam.base dg cheghadr zendegi arum bashe akhe?man ghadimaro mikham.hamun ghadima ke alan shodan khaterate gharib.chon shayad oni k ye ruzi asheghesh budam dg esmamam yadesh nayad.. kholase inke harki eshtebah mikone maam kardimo chubesham khordimo dg.. kasi has ke eshtebah nakarde bashe? eshgh.eshgh yani chi vaghean?aslan eshghe vaghei vojod dare?eshgh shode bazi.ma 2khtara arusakashim.pesara ham khaste ke mishan mindazanemun too ashghali.ona mitunan faramush konan,vali ma hata nemitunim fekr nakonim beheshun.ya shayadam eshtebah az mane va man intoriyam. faghat say konin na arusak shin,na bazikon. gooood luck.
×

آدرس وبلاگ من

khaterehayegharib.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/123halaberim

همه ذرات هستي ، محو در روياي بي رنگ فراموشي ست .:

این روزها به لحظه ای رسیده ام که با تمام وجود ملتمسانه از اشکهایم می خواهم که یادت را از ذهن من بشوید... یادت را بشوید تا دیگر به خاطر تو با خود جدال نکنم ... من تمام فریاد ها را بر سر خود می کشم چرا می دانستم که در این وادی ، عشق و صداقت مدتهاست که پر کشیده اند اما با این همه تمام بدبینی ها و نفرتها را به تاریک خانه دل سپردم و در گذرگاهت سرودی دیگر گونه اغاز کردم و تو... چه بی رحمانه اولین تپش های عاشقانه قلب مرا در هم کوبیدی ... تمام غرور و محبت مرا چه ارزان به خود خواهیت فروختی ، اولین مهمان تنهایی هایم بودی... روزی را که قایقی ساختیم و آنرا از از ساحل سرد سکوت به دریای حوادث رهسپارکردیم دستانم از پارو زدن خسته بود ... دلم گرفته بود... زخم دستهایم را مرهم شدی و شدی پاروزن قایق تنهایی هایم... به تو تکیه کردم... هیچ گاه از زخمهای روحم چیزی نگفتم و چه آرام آنها را در خود مخفی کردم ... دوست داشتم برق چشمانت را مرهمی کنی بر زخمهای دلم اما لیاقتش را نداشتم.... مدتها بود که به راه های رفته... به گذشته های دور خیره شده بودی ...من تک و تنها پارو می زدم و دستهایم از فرط رنج و درد به خون اغشته بود... تحمل کردم ... هیچ نگفتم چون زندگی به من اموخته بود صبورانه باید جنگید ... به من اموخته بود که در سرزمینی که تنها اشک ها یخ نبسته اند باید زندگی کرد... اما امروز دریافتم که حجمی که در قایق من نشسته بود جز مشتی هیچ چیز دیگری نبود... و ای کاش زود تر قایقم را سبکتر کرده بودم... با این همه... بهترینم دوستت دارم ... هرگز فراموشت نمی کنم... هیچ کس این چنین سحر امیز نمی توانست مرا ببرد آنجایی که مردمانش به هیچ دل می
بندند با هیچ زندگی می کنند به هیچ اعتقاد دارند و با هیچ می میرند!
یکشنبه 19 تیر 1390 - 2:44:53 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
آمار وبلاگ

12035 بازدید

4 بازدید امروز

5 بازدید دیروز

12 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements